حرفای من با خدا

اینا حرفای یه دختر مهربون و تنهاست که برای خدای خودش می نویسه.

حرفای من با خدا

اینا حرفای یه دختر مهربون و تنهاست که برای خدای خودش می نویسه.

خوشحالم

 

سلام خدا! 

این چند روز اتفاقای زیادی واسم افتاد. 

دیگه مثل قبل از دستت ناراحت نیستم و خیلی دوست دارم. 

هر چند بازم گریه مو در آوردی ولی چون چند برابر گریه خوشحالم کردی اشکالی نداره ولی قول بده دیگه گریه مو در نیاری.باشه؟! 

 

اول شادی بعدش غم

 

 سلام خدا! 

 اول به خاطر اینکه امروز با دوستم آشتی کردم ازت ممنونم. 

 ولی دوم از دستت ناراحتم! 

 آخه تو به من بگو گناه من چیه که باید اینقدر غصه بخورم؟ 

 آخه چرا مامانم به قهر رفته خونهی مامانش و منو خواهر  

 کوچولومو تنها گذاشته؟ 

 خدا چه جوری دلت میاد اینقدر منو اذیت کنی؟ 

 خدا باور کن دارم دق میکنم. 

 راستی یه چیز دیگه: 

 مگه بهت نگفته بودم یه کاری کن بابام دوباره سیگارکشیدن 

 رو شروع نکنه؟ پس چرا دیدم باز امروز داره سیگار میکشه؟ 

 دلم میخواست بابامو کتک بزنم تا دیگه سیگار نکشه و با 

 مامانم قهر نکنه. 

 

 

دعوا

 

        حالا دیگه تو هم منو اذیت می‌کنی؟ 

          تنهایی و دل گرفتگیم کم بود٬ حالا باید دعوای   

      مامان و بابام هم تحمل کنم؟ 

      آخه مگه من آدم نیستم؟ 

      خدایا چه جوری دلت می‌آد منو اینقدر اذیت کنی؟ 

سلام خدا

 

سلام خدا. 

از امروز می‌خوام از اینجا باهات حرف بزنم. 

باز که دلمو شیکوندی. باز که می خواستی اشکمو در بیاری. 

مگه نمی دونستی دوست داشتم امروز تو مدرسه چیکار کنم؟ 

پس چرا نذاشتی؟چرا باز گذاشتی ناراحت بشم؟ 

خدا خودت که می‌دونی دل من چه قدر حساس و کوچولویه. 

پس چرا اینقدر ازیتم می‌کنی؟ 

من که خوب می دونم دوسم نداری. اصلا تو منو می بینی؟ 

من که فکر می‌کنم تو منو نمی‌بینی.