ترجمه عشق از زبان معلم ها

                                     

دبیر معارف:عشق یک موهبت الهی است.

دبیر ورزش:عشق تنها توپی است که اوت نمی شود.

دبیر شیمی:عشق تنها اسیدی است که به قلب صدمه نمی زند.

دبیر ادبیات:عشق باید مانند عشق لیلی و مجنون باشد.

دبیر جغرافیا:از فراز کوه های بلند است که تیری به نام عشق از مشرق

محبت به مغرب قلب انسان می نشیند.

دبیر زیست:عشق یک نوع بیماری است که عامل آن کمتر شناخته شده

است.

قبل و بعد از ازدواج

                                               

قبل از ازدواج

مرد:دیگه نمیتو نم منتظر بمونم.

زن:می خوای از پیشت برم؟

مرد:فکرشم نکن.

زن:منو دوست داری؟

مرد:البته.

زن:تا حالا به من دروغ گفتی؟

مرد:نه چرا این سوال رو میپرسی؟

زن:منو مسافرت می بری؟

مرد:مرتب.

زن:منو کتک می زنی؟

مرد:به هیچ وجه.

زن:می تونم بهت اعتماد کنم؟

بعد از ازدواج

همین متن رو از پایین به بالا بخونید!

                                                 زندگی چیست؟

قاصدک آمده بود

وچه سرگردان بود

گفتم اورا چه خبر آوردی؟

هیچ نگفت!

گفتم از کوی نگارم خبری داری؟

او هیچ نگفت!

گفتمش خبر اهل وفا یا خبر وصل نگار؟

یا که از مرگ رقیب؟اما نه!

خبر مرگ رقیبم هرگز

جز من و او که رقیبی نیست!

او رقیب من و من عاشق او

برده از من دل و من هم باید

بتوانم که حالی از او ببرم!

آن چه شد؟

چه شد ای قاصدک بی خبرم؟!

لب گشود و گفت این بار:

آمدم تا خبری را ببرم!

گفته آن یار که نزد تو بیایم و بپرسم از تو...

زندگی چیست؟ بگو عاشق کجاست؟

و چقدر این عشق به حقیقت نزدیک است؟

گفتمش پس بشنو آنچه که من میگویم

و ببر آن را

نزد او بی کم و کاست

زندگی را هرکس

به طریقی بیند

یکی ازدل یکی ازعقل یکی ازاحساس

دیگری با شعر آن یکی با پرواز

گفته اند:حسی است از غربت مرغان مهاجر

و چه زیبا گفتند:

تو به آن یار بگو زندگی باران است

زندگی دریاست

زنددگی یاس قشنگی است که دل می بوید

زندگی راز شگفتی است که جان می جوید

زندگی عزم سفر کرده دل در ره معشوق است

زندگی آبی دریاست و عشق

غرق دریا شدن است

ولی ای دوست بدان می توان غرق نشد

می توان ماهی این دریا شد

شاد و خرم به شنا پرداخت

شرطش آن است که عاشق نشویم

جای آن از ته دل و از سرجان

همه را دوست بداریم

همه چیز و همه کس

همه نقش و همه رنگ

همه شادی همه غم

به خود آمدم و دیدم قاصدک دیگر نیست!

و نمی دانم از کی با خودم حرف زدم!!

و صد افسوس که آخر نشنید از من

زندگی انگوری است...دانه دانه باید آن را خورد

زندگی خاطره دریای یک قطره در آرامش رود

زندگی حس شکوفا یی یک مزرعه در باور بذر

زندگی باور دریاست در اندیشه ی ماهی در تنگ

زندگی فهم نفهمیدن هاست

زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است جهانی با ماست

آسمان نور خدا عشق سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را در یابیم

در نبندیم به نور

در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم.

لغت نام كلمات زنانه!!!(طنز)

۱-خب:اين كلمه است كه زنان براي پايان دادن به مكالمه هايي

استفاد مي كنند كه در آن حق با آن هاست و شما بايد ساكت

باشيد.

۲-هيچي:اين آرامش قبل از توفان است.مهني و مفهوم آن اين

است كه بايد به شدت گوش به زنگ باشيد.بحث هايي كه با

هيچي شروع مي شوند،غالبا با خب تمام مي شوند.

۳-بفرماييد:اين كلمه اصلا ربطي به اجازه دادن انجام كاري ندارد

عبارت"اگه جرئت داري"در آن پنهان است.

۴-آه بلند:اين در حقيقت يك كلمه محسوب مي شود كه به طور

معمول درست فهميده نمي شود.آه بلند يعني او فكر مي كند

شما يك آدم به درد نخور هستيد و او نمي داند چرا دارد وقتش

را با ماندن و بحث كردن با شما سر هيچي تلف مي كند.

۵-اشكال نداره:اين يكي از خطرناكترين جملاتي است كه زن

شما ممكن است بگويد.اشكال نداره يعني اون به زمان طولاني

تري احتياج دارد كه تصميم بگيرد شما چگونه بياد تاوان اشتباه

تان را پس بدهيد.

۶-اصلا هرچي:اين تركيب براي گفتن مرده شورتون رو ببرن

استفاد مي شود.

۷-نگران نباش عزيزم خودم انجام مي دم:يك جمله ي بسيار

خطرناك ديگر به معني آن كه اين كار به دفعات متعدد به شما

محول شده و حالا تصميم گرفته خودش دست به كار شود.

اين حالت به طور معمول منجر به حالتي خواهد شد كه شما

بپرسيد چي شده؟

بعد نگين نگفتيا

سال 1400تو تاكسي
 راننده:آقا لطفا پول خور بدين!ربع سكه!نيم سكه!ندارين؟
 مسافر:شرمنده،من فقط طرح قديم دارم!
 راننده:اين تراول مال كي بود؟آقا گوشه نداره!لطف كن عوضش كن!
 اين ميليوني رو كي داد؟گفتم كه پول خورد ندارم!!!!

علاقه به ازدواج

استاد:وقتي بزرگ شوي چه مي كني؟

شاگرد:ازدواج

استاد:نخير منظورم اين است كه چه مي شوي؟

شاگرد:داماد

استاد:اوه،منظورم اين است وقتي بزرگ شوي چه بدست مي آوري؟

شاگرد:زن

استاد:ابله،وقتي بزرگ شوي براي پدرو مادرت چه مي كني؟

شاگرد:عروس مي گيرم

استاد:پسر جان، پدر و مادرت درآينده از تو چه مي خواهند؟

شاگرد:يك زندگي متاهلي موفق

قانونيه،منطقي نيست.منطقيه،قانوني نيست.نه قانونيه نه منطقي!

قبل از اينكه اين مطلبو بخونين فقط بايد بگم كه اين يه داستانه!
قصد جسارت به كسي رو ندارم.

حالا بريد ادامه ي مطلب

ادامه نوشته

اگر...

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر سفر نکنی

اگر کتابی نخوانی

 اگر به اصوات زندگی گوش ندهی

اگر از خودت قدردانی نکنی...

 به آرامی آغاز به مردن می کنی

زمانی که خود باوری را در خود بکشی

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

اگر برده عادات خود شوی

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی

اگر روز مرگی را تغییر ندهی

اگر رنگ هاي متفاوت به تن نکنی..

امروز زندگی را آغاز کن!

امروز مخاطره کن

امروز کاری بکن

نگذار به آرامی بمیری!!

با خدا باش و پادشاهی کن

کسی نیستم اما خرسندم که خسی نیستم.

اکنون راه کس شدن را شناخته ام،اما هرگز نخواهم پیمود!

چرا که؛

تا دیروز گمانم این بود که کس شدن به مال و ثروت نیست

وهر کسی به دنبال جاه و مکنت نیست!

اما امروز می بینم هرکس که هیچ،همه به دنبال کس شدن

و کس شدن تها با مال است که دست یافتنی است و مال

تنها شآن کس شدن در این دنیای فانی است!

گمانم این بود که بی کس،بی کس را می فهمد،اما دیدم

بی کس هم فقط به دنبال کسی است که در دنیا بیگانه

با بی کسی است.

روزگار پست،ناکسان را چه آسان کس کرده و بی کسان

را غریبانه بی کس تر!

هر کس با کسی شد و بیچاره با بی کسی!

اگر کس بودن این است،هیچ وقت هیچ کس نخواهم شد!

اگر کس بودن این است،بی کسی را از هر کسی بیشتر

دوست دارم.

باناکسان کس نما که بی کسان را فقط و فقط به جرم

بی کس بودنشان به هر کس و ناکس می فروشند،

هیچ گاه هم نفس نخواهم شد.

همراه با تنهایی هایم،بی کسی ام را جشن خواهم گرفت

و چون کسی نیستم شاد خواهم ماند و ...

خدایا از هر کسی خواستم ز آبرویم کاستم!

خدایا چرا نخواستنم از تو هرچی،چون تنها تو هستی که

آبرو بخشی.

قلم را به امید تو گیرم به دست که هرچه بود زلطف تو بود

و هر چه هست ز لطف تو هست.

برگرفته از کتاب بعدها فهمیدم از مصطفی احمدی

واین قافله ی عمر عجب میگذرد !!

               و این منم پسری در آستانه ی۲۱سالگی  "۲۰بهمن ۶۹"

در فصل با اهمیت سال می آیی

بگذار ساده تر بگویم ؛ درفصل بازبینی انسان می آیی

وقتی که در برابر برف ، نزدیک پنچره ، چای می نوشی

و در خاطرات ِ خود تحلیل می روی

با تشکر از آقای گلستانبخاطره این شعر زیبا تقدیم به همه متولدین زمستان

نشمردم شمعها رو ولی فکر کنم ۲۱تا رو داره...تولدم مبارک

[آهنگ زمستون فصل ِ تولد تو ] از مهیار..بازهم تقدیم به همه متولدین زمستان

سخن آخر اینکه شماهایی که مثل من تو اوایل دهه ۲۰ هستین خیلی قدرش رو بدونید

شاد باشین..

منبع:*يادداشتهاي بانوي بهمن ماه*

ساك چشمم را كه مي بندم مسافر مي شوم

وحالا که توانستی مسافر تر شوی از من...                                        

به دنبال تو راه افتاده ام مانند جا پایت

و بر همراهیت تن داده ام مانند جاپایت

مرو ای همسفر! پشت سرت را هم نگاهی کن

ببین این جا به خاک افتاده ام مانند جا پایت

زمینگیرم ؛ زپا افتاده ام ؛ با این همه امّا

برای آمدن آماده ام مانند جا پایت

برای خاطرت پشت غرورم را شکستم!کافی نیست؟

خودم را زیر پا ننهاده ام مانند جا پایت؟

مرو ای همسفر! یک لحظه خود راجای من بگذار

مرو!

           تنها

                اسیر جاده ام مانند جا پایت

مجموعه اشعار ساک چشمم را که می بندم مسافر می شوم از امیر حسین رحیمی

لحظه گمشده

قاب اتاقم کدر شده بود

و من زمزمه خون را در رگ هایم می شنیدم

زندگی ام در تاریکی ژرفی می گذشت

این تاریکی طرح وجودم را روشن می کرد

در باز شد و او با فانوسش به درون وزید

زیبایی رها شده ای بود

دیده به راهش بودم و من

رویای بی شکل زندگی ام بود

عطری در چشمم زمزمه می کرد

رگ هایم از تپش افتاد

همه رشته هایی که مرا به من نشان می داد

زمان در من نمی گذشت

شور برهنه ای بودم

تار و پود اتاقم را پیمود

در تاریکی ژرف اتاقم پیدا می شدم

پیدا برای که؟

نبود او دیگر

آیا با روح تاریک اتاق آمیخت؟

عطری در گرمی رگ هایم جابجا می شد

حس کردم با هستی گمشده اش مرا می نگرد

من چه بیهوده مکان را می یابم

آنی گم شده بود...

                           سهراب سپهری

آزمون روانشناسی

در این آزمون چهار نوع شخصیت وجود دارد که شما پس از انجام آزمون

به یک شخصیت می رسید.

نکته:با خواندن اولین آزمون و انتخاب گزینه مناسب به سوالی که در هر

گزینه مشخص شده بروید وبه آن سوال جواب دهید‌،برای مثال"اگر گزینه

پ ازسوال یک را انتخاب کردید دیگر لزومی ندارد سوال ۲و۳ را پاسخ دهید

فقط کافی است به سوال ۴ مراجعه کنید.

۱)بیش از همه دوست دارید به کجا سفر کنید؟

الف)پکن:رجوع شود به سوال ۲

ب)توکیو:رجوع شود به سوال ۳

پ)پاریس:رجوع شود به سوال ۴

۲)آیا تا به حال بادیدن فیلم ترحم انگیزی به گریه افتاده اید؟!

الف)بله:رجوع به سوال ۴

ب)رجوع به سوال ۳

۳)اگر با نامزدتان قرار داشته باشید و اویک ساعت بعد هم سر قرار

نیاید چه کار می کنید؟

الف)نیم ساعت دیگر صبر می کنید:رجوع به سوال ۴

ب)فوری از محل قرار می روید:رجوع به سوال ۵

پ)آنقدر صبر می کنید تا بیاید:رجوع به سوال ۶

۴)آیا دوست دارید به تنهایی به سینما بروید؟

الف)بله:رجوع به سوال ۷

ب)خیر:رجوع به سوال ۸

۵)آیا شما فرد شوخ طبعی هستید؟

الف)بله:رجوع به سوال ۷

ب)خیر:رجوع به سوال ۸

۶)آیا به نظرتان مدیر توانایی هستید؟

الف)بله:رجوع به سوال ۹

ب)خیر:رجوع به سوال ۱۰

۷)اگر امکان داشت ۲باره به دنیا بیایید دوست داشتیدچه جنسیتی

داشته باشید؟

الف)مرد:رجوع به سوال ۹

ب)زن:رجوع به سوال ۱۰

پ)اهمیتی ندارد:شخصیت نوع ۴

۸)آیا درآن واحد بیش از یک دوست صمیمی دارید؟

الف)بله:شخصیت نوع ۲

ب)خیر:شخصیت نوع ۱

۹)آیا به نظر خودتان فرد باهوشی هستید؟

الف)بله:شخصیت نوع ۲

ب)خیر:شخصیت نوع ۳

                       پاسخ آزمون در ادامه ی مطلب

ادامه نوشته

الماس باش

جدول مندلیف چندتا ستون ساده است که تقسیم شده اند

به چند تا خانه و داخل هر کدامشان مهمانی نشسته که

همان عنصر سازنده مواد است.سند یکی از این خانه ها را

به اسم نوک مداد شما زده اند.همین نوک مداد شما که یک

شکل از کربن است و چون تحمل تب وتاب و فشار را نداشته

نشسته است زیر سایه ی چوب در دستان شما.

کارش این است که چند خطی توی دفترتان بنویسد وبعد هم

با چندتا آفتاب و مهتاب از حافظه ی دفتر پاک شود.

خود مداد هم پس از مدتی کوچک می شود و دیگر در دستمان

جای نمی گیردو حالت مطلوبش می شود اینکه در تفکیک

زباله ها بفرستیمش برای خرد شدن،یا ساخت زغال آتش.

اما وقتی همین کربن زیر فشار صبوری کند،می شود الماس

و می نشیند داخل موزه ها وگنجینه ها وکسی هم نمی تواند

رویش قیمت بگذاردو همیشه هم روی دست می نشیند،نه

زیر آن!

روزگار هم جزیی از طبیعت است والماس وجود هیچ کس را

شکل نمی دهد،مگر کسی تحمل همراه شدن با فشارهایش

را داشته باشد.

تاب و تحمل اگر داشته باشی برای بالا و پایین ها وسرازیری و

سربالایی ها،محکم می شوی.توی سرپایینی بیفتی،یادمیگیری

چطور کنترل سرعت داشته باشی"توی سربالایی کم نیاوردن

نفس،توی سطح هموار،یکنواخت رفتن را و جاده ناهموارکه باشد

مهارت راه رفتن رامی آموزی.تنها اگرتاب بیاوری باتمام سختی ها

اجازه می دهی تراش بخوری و صیقلت دهند"وگرنه مداد شدن و

خط کشیدن روی چند تا ورق کار چندان دشواری نیست.

الماس شدن ارزش اینها را دارد،به خدای روزگار اطمینان کنید!

مادر قدیم و جدید

این شعر را برای مادر های قدیم سروده بودند.

گویند مراچوزاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره ی من

بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت وپا به پا برد

تا شیوه ی راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم

الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من

برغنچه گل شکفتن آموخت

پس هستی من زهستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست

*******************************************

اما شعری که برای مادران جدید می توان سرود این گونه است:

گویند مراچو زاد مادر

روی کاناپه لمیدن آموخت

شبها بر تلویزیزون تا صبح

بنشست و سریال دیدن آموخت

بر چهره سبوس و ماست مالید

تا شیوه ی خوشگلیدن آموخت

هرماه برفت نزد جراح

آیین چروک چیدن آموخت

دستم بگرفت وبرد بازار

همواره طلا خریدن آموخت

با قوم خودش همیشه پیوند

باقوم شوهر بریدن آموخت

چون سوخت غذای ما شب و روز

از پیک مدد رسیدن آموخت

پای تلفن دو ساعت ونیم

گل گفتن و گل شنیدن آموخت

بابام بیامد چو از سر کار

بیماری و قد خمیدن آموخت

همسر شاهزاده

۲۵۰سال پیش از میلاد،در چین باستان،شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت.

با مرد خردمندی مشورت کرد وتصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را

به مهمانی دعوت ودختری سزاوار راانتخاب کند.وقتی خدمتکار پیر قصر

ماجرارا شنید،غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود.

دختر به مادرش گفت که قصد داردبه مهمانی برود.مادرگفت:تو شانسی

نداری،نه ثروتمندی ونه خیلی زیبا.دخترجواب داد:می دانم که شاهزاده

هرگزمرا انتخاب نمی کند،امافرصتی است که دست کم یک باراو رااز

نزدیک ببینم.روز موعودفرا رسید وهمه آمدند.شاهزاده روبه دختران

گفت:به هریک ازشما دانه ای می دهم،کسی که بتواند درعرض۶ماه

زیباترین گل رابرای من بیاورد،ملکه ی آینده ی چین می شود.

همه ی دختران دانه ها راگرفتند وبردند.دخترپیرزن هم دانه راگرفت

ودر گلدانی کاشت.۳ماه گذشت وهیچ گلی سبز نشد،دختربا باغبانان

بسیاری صحبت کردوآنان راه گلکاری رابه اوآموختند،اما بی نتیجه

بود،گلی نرویید.

روزملاقات فرا رسید،دختربا گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر

دختران هرکدام گل بسیار زیبایی به رنگ ها وشکل های مختلف در

گلدان های خودداشتند.لحظه موعود فرا رسید.شاهزاده هرکدام از

گلدان هارا با دقت بررسی کرد ودرپایان اعلام کرد:دختر خدمتکار

همسر آینده اوخواهد بود!

همه اعتراض کردندکه شاهزاده کسی راانتخاب کرده که در گلدانش

هیچ گلی سبز نشده است.

شاهزاده توضیح داد:"این دخترتنها کسی است که گلی به نام صداقت

رابه ثمررسانده وبدین خاطر سزاوارهمسری امپراتوراست.

من همه ی دانه هایی که به شما داده بودم عقیم بودند،وامکان نداشت

که گلی از آنها سبز شود!!!

پ نه پ

تا حالا براتون اتفاق افتاده که یکی یه چیزبی مورد ازتون بپرسه

که پاسخش کاملا مشخصه؟این جوروقتا یافوری پاسخ می دیم یا

می گذریم،یاعبارت"پس نه پس"رومی گیم که به صورت عامیانه

می شه"پ نه پ"ویه پاسخ سربالادنبالش می یاریم که بعضی وقتا

خیلی جالبن.اینم چندتا نمونه باحالش.

رفتم واسه خودم ودوستم دلستر خریدم،می گه واسه من خریدی؟!

می گم:پ نه پ...دلستره تویخچال داشت یخ می زد می مرد

نجاتش دادم.

رفتم رستوران،به پیش خدمتش می گم:می شه فهرست غذاهاتون

رو بدین؟می گه می خوای غذا سفارش بدی؟؟

می گم پ نه پ...می خواستم ببینم فهرست غذاتون چی کم داره

بگم مامانم بپزه براتون بیارم.

تواداره پشت میز کارنشستم،ارباب رجوع اومده می گه:کارمند

اینجایین؟گفتم:پ نه پ...رئیس سازمان هوافضای ناسا هستم

اومدم فقط کار تورو راه بندازم...

صدای خروپف هم اتاقیم کشت منو!تکونش دادم،ازخواب پریده

می گه سروصدام اذیتت می کنه؟

می گم:پ نه پ...جنس صداتودوست دارم،می خواستم بهت بگم

سعی کن تواوج که می ری،روتحریرات بیشتر کار کنی!

رفتم داروخونه می گم شامپوویتامینه می خوام.طرف می گه:

شامپو واسه موهات دیگه؟

می گم:پ نه پ...شامپوویتامینه واسه فرش می خوام که

گل هاش سریع رشد کنن!

پلیس ماشینم رو خوابونده بود،رفتم خلافی وجریمه دادم،کاراشو

کردم،بعدرفتم پارکینگ تحویلش بگیرم.مسئولش می پرسه:اومدی

ماشینوببری؟می گم پ نه پ...اومدم ملاقاتش،براش۲تا کمپوت

آوردم،تنهایی بهش بد نگذره!

توجاده پلیس رودیدم،دستمو کردم بیرون،انگشتم رومی چرخوندم

رفیقم گفت:داری به ماشینای روبه رو علامت می دی؟!

می گم:پ نه پ...دارم باانگشتم هواروهم می زنم،خنک شه.

فقط من یه نفرتو تاکسیم،پولو دادم به راننده،می گه:یه نفر؟

می گم:پ نه پ...چهارتا حساب کن مشتری بشیم!!

بادوستم رفتم خریدبرگشتیم،دیدیم ماشینش نیست.گفت:دزدینش؟

گفتم:پ نه پ...خسته شده بودازبس منتظرماوایساد،پیامک داد

گفت من می رم،خودتون بیاین!

مگس اومده توخونه،رفتم حشره کش آوردم.مامانم می گه:میخوای

بکشیش؟می گم:پ نه پ...می خوام بزنم زیربغلش بوی عرق

نده.

به مامانم می گم قوری کجاست؟می گه می خوای چای بخوری؟

می گم:پ نه پ...میخوام دست بکشم روش،شاید غولی چیزی

ازش دراومد!!

سوسک اومده تواتاق،دمپایی رودادم رفیقم...گفت:بزنمش؟

گفتم:پ نه پ...بده پاش کنه تندتر بدوه!!

بادوستم رفته بودیم اسخر،غریق نجات میگه:می خواین شنا

کنین؟می گم:پ نه پ...ما نمکیم،فقط اومدیم توآب حل بشیم.

سوسکه روکشتم جنازشو ورداشتم ببرم بندازم بیرون.بابام

می گه:کشتیش؟

می گم:پ نه پ...تو دستشویی خوابش برده بود دارم میبرم

تو رختخوابش بخوابه!

 

تو،تویی...

تو دوست داشتنی هستی،اگر...

دردهایت تو را از دیدن دردهای دیگران کور نکرده نباشد.

تو زنده هستی،اگر...

امیدهای فردا برایت بیشترازمشکلات دیروزاهمیت داشته باشد.

تو با شرافتی،اگر...

آبروی دیگران را مانند آبروی خودت محترم بدانی.

تو آزادی،اگر...

خودت را کنترل کنی،نه دیگران!!

تو بخشنده ای،اگر...

بتوانی به همان زیبایی که می گیری،به دیگران ببخشی.

تو مهربانی،اگر...

وقتی دیگران مرتکب اشتباهاتی می شوند که توهم در خود داری

آنها را ببخشی.

تو شادی،اگر...

گلی را ببینی وبه خاطر زیبایی آن خدا را شکر کنی.

تو زیبایی،اگر...

احتیاج به آیینه نداشته باشی تا این را به تو بگوید.

تو ثروتمندی،اگر...

هیچ گاه بیش از آنچه داری نیاز نداشته باشی.

شما ازکدام نوع هستید؟

انسان های بزرگ درباره عقاید سخن می گویند.

انسان های متوسط درباره وقایع سخن می گویند.

انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند.

            ****************

انسان های بزرگ درد دیگران را دارند.

انسان های متوسط درد خودشان را دارند.

انسان های کوچک بی دردند.

          ****************

انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند.

انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند.

انسان های کوچک عظمت خودرا در تحقیر دیگران می بینند.

          ****************

انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند.

انسان های متوسط پرسش هایی می پرسند که پاسخ دارد.

انسان های کوچک می پندارندپاسخ همه ی پرسش هارامی دانند.

          ****************

انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند.

انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند.

انسان های کوچک مسئله ندارند.

          ****************

انسان های بزرگ سکوت را بر سخن گفتن برمی گزینند.

انسان های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن برمی گزینند.

انسان های کوچک باسخن گفتن بسیار،فرصت سکوت رااز خود

می گیرند.

به افتخار همه خوبان

به افتخاراونایی که می دونی هیچ وقت نمی توني بهشون زنگ بزني

ولي بازم دلت نمياد شمارشونوازدفترچه تلفن همراهت پاك كني.

به افتخار عقرب!

كه به خواري تن نمي ده

بايدتوضيح بدم:عقرب وقتي توآتيش مي ره ودورش روآتيش ميگيره

براي اين كه كسي ناله هاشو نشنوه بانيش خودش رو مي كشه.

به افتخار سيم خاردار!

كه پشت رو نداره.

به افتخار اوني كه باخت،تا رفيقش برنده بشه.

به افتخار دريا!

كه ما هي هاي گنديده شو دور نمي ريزه.

به افتخار همه اونايي كه مثل گل آفتابگردان اند.

چون به گل آفتابگردان گفتن:چراشبها سرت راپايين مي اندازي؟

گفت:ستاره چشمك مي زند،نمي خواهم به خورشيد خيانت كنم.